
۲ مارس ۲۰۱۷
Donnie Desanti یک مربی سلامت و تندرستی است که به افراد آموزش می دهد که وزن خود را کاهش دهند و انرژی خود را به طور طبیعی به دست آورند تا دیگر هرگز رژیم بگیرند. قبل از مربیگری، او با ADHD مبارزه میکرد و قبل از ایجاد تغییراتی در رژیم غذایی و سبک زندگیاش، مشکلات دارویی داشت. او با موفقیت بیش از ۲۰ سال بدون دارو بوده است. او همچنین شاهد بود که مادرش نیز با مبارزه ای مشابه، سرطان سینه خود را با روش های جامع پاک می کند. او اکنون عاری از سرطان است و ۱۹ سال است که از سرطان رهایی یافته است. این به اشتیاق دانی تبدیل شده است که به دیگران کمک کند تا سلامت خود را تجدید کنند و از زندگی با حداکثر پتانسیل خود لذت ببرند.
اطلاعات تماس
تاثیرگذارترین فرد
تاثیر بر احساسات
- به همان چیزی که در مورد بزرگ شدن می گفتم برمی گردد. چیزها واقعاً چندان به هم نمی چسبند. مبارزات زندگی البته هنوز آنها را دارم. منم مثل بقیه آدمم اگر روی این ذهن آگاهی کار می کنید، کمی بیشتر احساسات خود را کنترل می کنید، یا آن ها را آنقدر در آستین خود نمی پوشید. برخی از مشکلات زندگی واقعاً چندان به شما نمی چسبد. شما واقعاً سعی می کنید تا آنجا که می توانید از آن آرامش درونی محافظت کنید. سعی میکنم احساساتم را ثابت نگه دارم، اما مواقعی هم این فراز و نشیبها را داریم. در بیشتر موارد، من فکر میکنم که توجه بیشتر به احساسات کمک زیادی میکند.
افکار در مورد تنفس
- اگر از نقطه نظر سلامتی پیش برویم، میتوانیم در مورد خوردن غذای غنی از مواد مغذی و نوشیدن آب و ورزش صحبت کنیم، اما نفسهایمان سخت است. [so important] ما نمی توانیم بدون آن زنده بمانیم برخی از ما فقط می توانیم چند ثانیه بدون آن بمانیم. این چیزی است که من مشتریانم به آن و تبلیغ میکنم که بدون نفس کشیدن با هم تماس بگیرند و بیشتر نفس بکشند و هدفمند نفس بکشند و واقعاً روی آن تمرکز کنند. من سعی میکنم روزانه به نوعی کار نفس بکشم. خواه تمرین مراقبه با تمرکز بر نفس باشد یا تمرین تنفس عمیق. من فکر میکنم این خیلی ضروری است، زیرا آن نوع نیروی زندگی است که بسیاری از ما به آن توجه نمیکنیم، آن را بدیهی میدانیم، اما استرس میگیریم، عصبانی میشویم، اولین چیزی که شروع به محدود شدن میکند نفس کشیدن. این خیلی مهم است و من سعی می کنم یک تمرین روزانه برای خودم انجام دهم.
منابع پیشنهادی
داستان قلدری
در زندگی خودم وقتی بزرگ شدم، به نوعی بچه نگران بودم. من سهم خودم را داشتم که مورد آزار و اذیت قرار گرفتم. مواقعی بود که بچهها مرا میگرفتند و درد میکرد. ممکن است آن بچه ای باشد که در کلاس با او مشکل داشتم. وقتی به گذشته نگاه میکنم، فکر میکنم وقتی بیشتر به ذهنآگاهی و مدیتیشن روی آوردم، وقتی تمرینهایی را انجام میدهید که بیشتر حواستان باشد، چیزهای خاصی به شما نمیچسبد. من فکر می کنم که خیلی کمک می کرد. این نوع ترس ها و نگرانی هایی که من فقط از آرام شدن و به دست آوردن آن سکوت داشتم. من فکر می کنم بسیاری از این چیزهایی که من با آنها دست و پنجه نرم کردم احتمالاً به این اندازه گیر نمی کردند. من آنها را کمی بیشتر پاک می کردم.