
۲۵ سپتامبر ۲۰۱۷
Lorraine Crowston یک مربی زندگی معتبر، یک سخنران و یک نویسنده است و به ویژه علاقه مند به کمک به مردم برای مقابله با شیاطین غذایی خود است. لورین به عنوان سرآشپز، مربی شبکه کامپیوتری، مربی و مدیر پروژه کار کرده است. لورین کروستون تمام تجربیات زندگی خود را در بستهای جمعآوری کرده است که در آن به افراد کمک میکند تا با مراحل بازیگوش و آسان به سلامت جسمی و عاطفی دست یابند. کتاب او، “کیک غذای شیطان مرا وادار به انجامش کرد”، نمونهای عالی از شیوه منحصربهفرد لورین برای نگاه کردن به زندگی و کمک به مردم است.
اطلاعات تماس
تاثیرگذارترین فرد
جنی مک کی (یکی از زنانی که با او شبکه های زیادی انجام می دهم)
تاثیر بر احساسات
- ذهن آگاهی باعث شده است که من فردی مهربان تر و مهربان تر باشم. من مجبور نیستم مدیر باشم من مجبور نیستم آدم سختی باشم که همه تصمیمها را میگیرد. این یک سفر دوست داشتنی بوده است. من واقعاً دوست دارم بتوانم راحت بنشینم و راحت باشم.
افکاری در مورد تنفس
- نفس کشیدن بسیار جالب است زیرا من به تازگی کار یک کتاب صوتی را تمام کرده ام. این نسخه صوتی کتاب من است. من مربی صداپیشگی گرفته ام و یوگا هم انجام می دهم. تنفس بخشی از همه این چیزهاست.
- هنگامی که در حال ضبط یک کتاب صوتی هستید، سعی میکنید خیلی بلند نفس نکشید، زیرا آن را میگیرد و بعداً باید تمیز شود. اما زمانی که یوگا انجام می دهید، موضوع کاملاً متفاوت است. شما مطمئن می شوید که کاملاً روی نفس تمرکز می کنید.
منابع پیشنهادی
داستان قلدری
- من کوچکترین بچه کلاس بودم. من آن را چندان قلدری نمیدانم، اما مطمئناً کمی مورد آزار و اذیت قرار گرفتم. من بسیار خوش شانس بودم، زیرا من از شش نفر کوچکتر بودم، بنابراین وقتی به خانه رسیدم در امان بودم.
- من یک گروه کامل از مردم را در اطرافم داشتم که از من محافظت می کردند. پناهگاه امن من بود فکر میکنم خیلی وقتها به گذشته نگاه میکنم و به این افرادی فکر میکنم که در آن زمان مرا مورد آزار و اذیت یا مسخرهام قرار دادهاند و گاهی فکر میکنم در خانه آنها چه خبر است.
- اگر در خانه احساس ناتوانی میکنند، هدفشان این است که دوباره قدرت را به دست بیاورند و بنابراین به دنبال شخصی که فکر میکنند آسیبپذیرترین است میگردند و آنها را قلدر میکنند. متأسفانه اتفاقی که می افتد، در مورد من کار نکرد. من پنج خواهر و برادر بزرگتر داشتم که مرا مورد توجه قرار دادند.
- چیزی که من فکر می کنم اتفاق می افتد این است که آنها به دنبال مهربان ترین روحی می گردند که نمی جنگد. این واقعاً مایه شرمساری است زیرا این روح های مهربان بیچاره کسانی هستند که بیشتر ضربه می خورند. آنها هسته سختی برای مقابله با آن ندارند و بنابراین برای آنها بسیار آسیب رسان است از آنچه ممکن است در دوران بزرگ شدنم برای من اتفاق افتاده باشد.
- مادرم دیگر از من محافظت نمیکرد و بنابراین من مجبور شدم در جنگهای خودم بجنگم، بنابراین به نوعی، در داخل خانهام، باید برای خودم ایستادگی میکردم یا وسیلهای برای حرکت در تمام پویایی خانواده پیدا میکردم. من ابزار آن را داشتم.
- تصور کن اگر تک فرزندی بودم که در آن محبوس هستم و شاید روحی لطیف و آن ابزارها را به دست نمی آوردم که بگویم، دست نگه دار، من قربانی تو نمی شوم، من نمی روم. قلدری را قبول کنید بکش کنار. سپس شما آن موقعیت های بسیار بد را دریافت می کنید.