
۲۴ مه ۲۰۱۸
دکتر. روبرتا شالر “دکتر کمک به روابط” است. او مراقبت های فوری و مداوم برای روابط در بحران ارائه می دهد. او به ویژه به شرکای زندگی، پیشینیان، کودکان بالغ و همکاران افراد دیوانهساز و بیرحمانهای که او آنها را «ربایندگان» مینامد، کمک میکند. او به آنها کمک می کند عقل خود را حفظ کنند و دیوانه سازی را متوقف کنند. حتی تفنگداران دریایی ایالات متحده از دکتر شیلر برای کمک خواسته اند. او یک متخصص روابط و سخنران و نویسنده ۱۶ کتاب است. او از طریق اینترنت با مشتریان در سراسر جهان مشورت می کند و میزبان دو پادکست است. یکی “Emotional Savvy: The Relationship Help Show” نام دارد و پادکست دیگر “Save Your Sanity: Help For Handling Hijackals” نام دارد.
اطلاعات تماس
تاثیرگذارترین فرد
تاثیر بر احساسات
- من فکر می کنم تمرکز حواس شما را افزایش می دهد. قلهها و درهها را بیرون نمیکشد، اما میدانی که حالتی را انتخاب میکنی که در آن بمانی.
افکار در مورد تنفس
- خوب، من فکر می کنم این کلید همه چیز است. وقتی می ایستید و به خود اجازه می دهید شانه هایتان را از لاله گوش پایین بیاورید، نفس عمیقی می کشید و سینه خود را باز می کنید و همزمان قلب خود را باز می کنید.
- سپس وقتی به خود اجازه می دهید نفس عمیق بکشید، ۲۰ ثانیه طول می کشد تا اکسیژن و یک نفس عمیق تمام راه را در اطراف سیستم خونی شما بپیچد.
- بنابراین شما خود را کاملاً تازه می کنید. بنابراین هنگامی که از نفس خود استفاده می کنید، در واقع در حال بازسازی خود هستید و وقتی این کار را انجام می دهید شما را آرام می کند و به شما کمک می کند واضح تر فکر کنید.
منابع پیشنهادی
داستان قلدری
- من مدت طولانی به عنوان معلم در دنیای آموزش بودم و سپس مدیر مدرسه شدم و در زمانی بود که واقعاً برای من برجسته بود.
- وقتی این فرصت را داشتم، یک کلاس درس کامل به من داده شد تا کاری را که میخواهم انجام دهم. بنابراین هر روز صبح همه بچه ها از جمله همه بچه های با نیازهای ویژه را در یک دایره بزرگ می نشستم و از والدین آنها دعوت می کردم که بیایند و ۲۰ دقیقه اول روز را با ما بگذرانند.
- و اینکه چرا این کار را کردم ناآرامی های زیادی بود. خیلی از بچه ها بودند که سخت بودند و خیلی بچه های با نیازهای خاص. و البته قلدرهایی هم در این ترکیب بودند.
- و بنابراین، اگر همه ما در چیزی شرکت کنیم، آن چیزی شد که همه گفتند، باشه، به آن. هیچ کس نبود که این کار را انجام نمی داد.
- و چیزی که در آن مدت دیدیم که در آن آرام مینشینیم، شاید کمی با انرژی بازی میکردیم، میدانی، دستهایمان را به هم میمالیم و انرژی میسازیم، دور دایره میچرخیم یا تجسم میکنیم. یا هر چیز دیگری
- ما شاهد یک تغییر واقعی بودیم و سپس من این فرصت را داشتم که مدیر مدرسه ای برای نوجوانان در معرض خطر باشم. و البته خیلی از این اتفاقات افتاد، می دانید، وقتی من به آنجا رسیدم آنها را مجبور کنید این کار و همه آن کارها را انجام دهند.
- و من می دانم که این روش کار نمی کند، ما به آنها غذا می دهیم.
- و بنابراین، ما یک تغییر بزرگ ایجاد کردیم. این بچههایی که آخر هفتهها بیرون میرفتند و ماشینها را میدزدیدند و به خانهها حمله میکردند. از طریق عشق و آرام نشستن، تغییر کردند.
- از زمانی که برای کار به آنجا رفتم، بروس، میانگین مدت زمانی که یک کودک در مدرسه می ماند سه ماه بود.
- پنج سال بعد که رفتم، ۱۸ ماه بود که جای خالی نداشتیم.