در پینترست به اشتراک بگذارید

سابقه من با اختلالات خوردن از زمانی شروع شد که فقط 12 سال داشتم. من یک تشویق کننده مدرسه راهنمایی بودم. من همیشه از همکلاسی‌هایم کوچک‌تر بودم – کوتاه‌قدتر، لاغرتر و ریزنقش‌تر. اما در کلاس هفتم شروع به پیشرفت کردم. تمام بدن جدیدم در حال افزایش اینچ و پوند بودم. و من با پوشیدن یک دامن کوتاه در جلوی کل مدرسه در راهپیمایی های پپ، کار آسانی برای مقابله با این تغییرات نداشتم.

اختلال من با محدود کردن غذای من شروع شد. من سعی می کنم صبحانه را حذف کنم و به سختی ناهار بخورم. تمام روز شکمم می پیچید و غرغر می کرد. یادم می‌آید اگر کلاس به اندازه‌ای ساکت بود که دیگران صدای غرش را بشنوند، خجالت می‌کشیدم. به ناچار، بعد از ظهر بعد از تمرین کاملاً پرخاشگر تشویق به خانه برمی گشتم. هر چی پیدا می کردم می خورم. کوکی ها، آب نبات، چیپس، و انواع دیگر غذاهای ناسالم.

بولیمیا را وارد کنید

این اپیزودهای پرخوری بیش از پیش از کنترل خارج شد. در طول روز کمتر غذا می خوردم و بعد از آن بیشتر از جبران آن در عصرها. چندین سال گذشت و عادات غذایی من در نوسان بود. من تا زمانی که یک فیلم Lifetime درباره دختری که مبتلا به بولیمیا بود را دیدم، هرگز به این فکر نکرده بودم. این روند بسیار آسان به نظر می رسید. می‌توانستم هر چه دلم می‌خواهد و هر چقدر که می‌خواهم بخورم، و بعد با یک آب‌شویی ساده از دستشویی خلاص شوم.

اولین باری که بعد از خوردن نصف وان بستنی شکلاتی، کلاس دهم را پاکسازی کردم. این تعجب آور نیست، زیرا بیشتر موارد پرخوری عصبی در زنان در اواخر نوجوانی تا اوایل 20 سالگی شروع می شود. انجام آن حتی سخت هم نبود. بعد از اینکه از شر کالری های مزاحم خلاص شدم، احساس سبکی کردم. منظور من فقط به معنای فیزیکی کلمه نیست.

ببینید، پرخوری عصبی برای من به نوعی مکانیسم مقابله ای تبدیل شد. در نهایت این موضوع آنقدر در مورد غذا نبود که در مورد کنترل بود. بعدها در دبیرستان با استرس زیادی دست و پنجه نرم کردم. من شروع به گشت و گذار در دانشگاه کرده بودم، در SAT شرکت می کردم و دوست پسری داشتم که به من خیانت کرد. چیزهای زیادی در زندگی من وجود داشت که من قادر به مدیریت آنها نبودم. از خوردن این همه غذا عجله می کردم و عجله می کردم. سپس بعد از خلاص شدن از شر همه، عجله بزرگتر و بهتری خواهم داشت.

فراتر از کنترل وزن

به نظر می رسید هیچ کس متوجه بولیمیا من نشده است. یا اگر گفتند چیزی نگفتند. در دوره‌ای از سال آخر دبیرستان، وزنم را در قاب تقریباً 5.7 به 102 پوند کاهش دادم. زمانی که به دانشگاه رسیدم، هر روز در حال پاکسازی بودم. تغییرات زیادی همراه با دور شدن از خانه، گذراندن دوره های دانشگاهی و پرداختن به زندگی عمدتا به تنهایی برای اولین بار به وجود آمد.

گاهی اوقات من چرخه پاکسازی بیش از حد را چندین بار در روز کامل می کنم. یادم می آید که با چند نفر از دوستانم به نیویورک سیتی رفته بودیم و بعد از خوردن پیتزا زیاد به دنبال دستشویی می گشتیم. یادم می آید که بعد از خوردن یک جعبه کلوچه در اتاق خوابم بودم و منتظر بودم تا دختران پایین راهرو دستشویی را در حمام نکشند تا من بتوانم پاکسازی کنم. کار به جایی رسید که من هم واقعاً پرخوری نمی کنم. من بعد از خوردن وعده‌های غذایی با اندازه معمولی و حتی میان‌وعده پاک می‌شدم.

دوره های خوب و بد را پشت سر می گذاشتم. گاهی اوقات هفته ها یا حتی چندین ماه می گذرد که به سختی پاک می شوم. و سپس مواقع دیگری پیش می‌آمد – معمولاً وقتی استرس اضافه می‌کردم، مانند فینال‌ها – که پرخوری عصبی سر زشت خود را بالا می‌برد. به یاد دارم که قبل از فارغ التحصیلی از دانشگاه، بعد از صبحانه پاکسازی کردم. یادم می آید در حالی که به دنبال اولین شغل حرفه ای ام بودم، دوره بسیار بدی از پاکسازی را پشت سر گذاشتم.

باز هم، اغلب در مورد کنترل بود. مقابله من نمی توانستم همه چیز را در زندگی ام کنترل کنم، اما می توانستم این یک جنبه را کنترل کنم.

یک دهه، رفته

در حالی که اثرات بلندمدت پرخوری عصبی به طور کامل شناخته نشده است، عوارض ممکن است شامل مواردی از کم آبی و پریودهای نامنظم گرفته تا افسردگی و پوسیدگی دندان باشد. ممکن است دچار مشکلات قلبی مانند ضربان قلب نامنظم یا حتی نارسایی قلبی شوید. به یاد می‌آورم که در طول دوره‌های بد پرخوری عصبی، اغلب هنگام ایستادن سیاهی می‌کردم. با نگاهی به گذشته، به نظر می رسد فوق العاده خطرناک است. در آن زمان، علیرغم ترس از اینکه چه بلایی سر بدنم می آورد، نتوانستم جلوی خودم را بگیرم.

من در نهایت به همسرم که اکنون در مورد مشکلات غذا خوردنم اعتماد کردم. او مرا تشویق کرد که با یک دکتر صحبت کنم، که من فقط به طور خلاصه انجام دادم. مسیر بهبودی من طولانی بود زیرا سعی کردم بیشتر آن را به تنهایی انجام دهم. در نهایت دو قدم به جلو بود، یک قدم به عقب.

برای من روند کندی بود، اما آخرین باری که 25 ساله بودم پاکسازی کردم. بله. این 10 سال از زندگی من است به معنای واقعی کلمه. قسمت‌ها در آن زمان نادر بودند، و من مهارت‌هایی را آموخته بودم که به من کمک می‌کرد بهتر با استرس کنار بیایم. مثلا الان مرتب می دوم. من متوجه می شوم که خلق و خوی من را تقویت می کند و به من کمک می کند تا با چیزهایی که آزارم می دهد کار کنم. من همچنین یوگا انجام می دهم و به پختن غذاهای سالم علاقه دارم.

مسئله این است که عوارض پرخوری عصبی فراتر از جنبه فیزیکی است. من نمی توانم به دهه ای که در گیرودار پرخوری عصبی گذرانده ام برگردم. در آن مدت افکارم درگیر پرخوری و پاکسازی شد. بسیاری از لحظات مهم زندگی من، مانند جشن جشن، اولین روز دانشگاه و روز عروسی من، آغشته به خاطرات پاکسازی است.

غذای آماده: اشتباه من را مرتکب نشوید

اگر با اختلال خوردن سر و کار دارید، به شما توصیه می کنم که به دنبال کمک باشید. شما لازم نیست منتظر بمانید. امروز می توانید آن را انجام دهید. اجازه ندهید یک هفته، ماه یا سال دیگر با اختلال خوردن زندگی کنید. اختلالات خوردن مانند پرخوری عصبی اغلب فقط به دلیل کاهش وزن نیست. آنها همچنین حول مسائل مربوط به کنترل یا افکار منفی می چرخند، مانند داشتن یک تصویر ضعیف از خود. یادگیری مکانیسم های مقابله ای سالم می تواند کمک کننده باشد.

اولین قدم این است که به خودتان بپذیرید که مشکل دارید و می خواهید چرخه را بشکنید. از آنجا، یک دوست یا پزشک قابل اعتماد می تواند به شما کمک کند تا در مسیر بهبودی خود قرار بگیرید. کار آسانی نیست. ممکن است احساس خجالت کنید. ممکن است متقاعد شده باشید که می توانید آن را به تنهایی انجام دهید. قوی بمانید و به دنبال کمک باشید. اشتباه من را مرتکب نشوید و کتاب حافظه خود را به جای لحظات واقعاً مهم زندگی خود با یادآوری اختلال خوردن خود پر کنید.

جستجوی کمک

در اینجا چند منبع برای کمک گرفتن در مورد اختلال خوردن آورده شده است:

  • انجمن ملی اختلالات خوردن
  • آکادمی اختلالات خوردن